جمعه, ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ۰۳:۴۰ ق.ظ

آشپزی، سبک زندگی،دانستنی ها

زندگی واقعا ساده است، ما اصرار داریم آن را پیچیده کنیم «کنفسیوس »

متن کامل شعر بیخود بنشین پیشم بیخود کن و بی خویشم از مولانا جلال الدین بلخی

  • ۳۲۳۲
شعر زیبای بیخود بنشین پیشم بیخود کن و بی خویشم غزل شمارهٔ ۲۳۳۰ از دیوان شمس مولانا می باشد. شعری عاشقانه و زیبا از مولانا که بیت اول آن نیز بسیار مشهور است:
آن عشق جگرخواره کز خون شود او فربه
ای بارخدا بر ما نرمش کن و رحمش ده
در ادامه متن کامل شعر را تقدیمتان خواهیم کرد.

متن کامل شعر بیخود بنشین پیشم بیخود کن و بی خویشم

آن عشق جگرخواره کز خون شود او فربه
ای بارخدا بر ما نرمش کن و رحمش ده
روزی که نریزد خون رنجیش بدید آمد
جز از جگر عاشق آن رنج نگردد به
تیر نظرت دیدم جان گفت زهی دولت
پرم چو کمان پرم من از کشش آن زه
من خاک دژم بودم در کتم عدم بودم
آمد به سر گورم عشقت که هلا برجه
از بانگ تو برجستم در عهد تو بنشستم
ما را تو تعاهد کن سالار تویی در ده
بیخود بنشین پیشم بیخود کن و بی‌خویشم
تا هیچ نیندیشم نی از که نی از مه
بر نطع پیادستم من اسپ نمی‌خواهم
من مات توام ای شه رخ بر رخ من برنه
ای یوسف عیسی دم با زر غم و بی‌زر غم
پیش آر تو جام جم والله که تویی سرده
زان می که از او سینه صافی است چو آیینه

پیش آر و مده وعده بر شنبه و پنجشنبه

این شعر زیبا از مولانا به بی رحمی یار اشاره دارد و شعری عاشقانه و طعنه آمیز محسوب می شود.

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

معرفی کوتاه

یک دانش مکانی برای نوشتن مطالب مفید

قوانین و مقررات

محتوای دلخواه شما

تماس با ما

  • تماس با نویسندگان یک دانش