-
۱۳۱۰۸
یکی از زیباترین غزلیات حافظ غزل شماره 265 آن است که با مصرع معروف "برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز" شروع می شود. یکی از ابیات زیبای این غزل، "ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان، جان به غم هایش سپردم نیست آرامم هنوز" می باشد. در ادامه متن کامل این شعر به همراه تفسیر آن را تقدیم شما خواهیم نمود.
متن کامل شعر "ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان، جان به غم هایش سپردم نیست آرامم هنوز"
برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز
بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز
روز اول رفت دینم در سر زلفین تو
تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز
ساقیا یک جرعهای زان آب آتشگون که من
در میان پختگان عشق او خامم هنوز
از خطا گفتم شبی زلف تو را مشک ختن
میزند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز
پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب
میرود چون سایه هر دم بر در و بامم هنوز
نام من رفتهست روزی بر لب جانان به سهو
اهل دل را بوی جان میآید از نامم هنوز
در ازل دادهست ما را ساقی لعل لبت
جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز
ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان
جان به غمهایش سپردم نیست آرامم هنوز
در قلم آورد حافظ قصه لعل لبش
آب حیوان میرود هر دم ز اقلامم هنوز
تفسیر شعر "ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان، جان به غم هایش سپردم نیست آرامم هنوز"
در تفسیر این شعر زیبای حافظ می توان چنین گفت:
فرد عاشق و دلباخته برای رسیدن به معشوق خود، بی قراری می کند و عجله و شتاب زیادی از خود نشان می دهد در حالی که عجله در این امر مجاز نیست و برای رسیدن به معشوق باید تحمل داشت و در انتظار بود. باید آینده نگر و دوراندیش بود و از ظاهربینی دست برداشت. اگر این موارد را رعایت کنید به وصال یار خود خواهید رسید.