-
۴۹۸۶
یکی از اشعار پاییزی و زیبای مولانا که درباره فصل پاییز سروده شده است شعر زیبای "ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان" می باشد. در این نوشته متن کامل این شعر مولانا درباره پاییز را خواهیم آورد و تفسیر و معنی آن را توضیح می دهیم.
در این شعر زیبا داستان زاغی روایت می شود که سرمست و پرغرور وارد باغی خزان زده می شود و جویای زیبایی های باغ قبل از خزان می شود (کو سوسن و کو نسترن کو سرو و لاله و یاسمن).
زاغ از لک لک که آن را سالار ده می نامد می پرسد که چه اتفاقی برای باغ افتاده است؟ لک لک به دلیل اینکه در ارتفاع لانه ی خود را می سازد به همه امور باغ آگاه است و در جواب این پرسش زاغ به او می گوید:
همیشه اوضاع به همین منوال باقی نمی ماند و اگر صبر کنی خواهی دید که باغ دوباره رونق می گیرد و به روزهای زیبایی خود باز می گردد (میرد خزان همچو دد بر گور او کوبی لگد).
پیشنهاد می شود این شعر زیبای مولانا را نیز همراه با تفسیر آن بخوانید:
متن و تفسیر شعر "خنک آن قمار بازی که بباخت آن چه بودش"
متن کامل شعر ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان
ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان
ای باغبان هین گوش کن ناله درختان نوش کن
نوحه کنان از هر طرف صد بیزبان صد بیزبان
هرگز نباشد بیسبب گریان دو چشم و خشک لب
نبود کسی بیدرد دل رخ زعفران رخ زعفران
حاصل درآمد زاغ غم در باغ و می کوبد قدم
پرسان به افسوس و ستم کو گلستان کو گلستان
کو سوسن و کو نسترن کو سرو و لاله و یاسمن
کو سبزپوشان چمن کو ارغوان کو ارغوان
کو میوهها را دایگان کو شهد و شکر رایگان
خشک است از شیر روان هر شیردان هر شیردان
کو بلبل شیرین فنم کو فاخته کوکوزنم
طاووس خوب چون صنم کو طوطیان کو طوطیان
خورده چو آدم دانهای افتاده از کاشانهای
پریده تاج و حله شان زین افتنان زین افتنان
گلشن چو آدم مستضر هم نوحه گر هم منتظر
چون گفتشان لا تقنطوا ذو الامتنان ذو الامتنان
جمله درختان صف زده جامه سیه ماتم زده
بیبرگ و زار و نوحه گر زان امتحان زان امتحان
ای لک لک و سالار ده آخر جوابی بازده
در قعر رفتی یا شدی بر آسمان بر آسمان
گفتند ای زاغ عدو آن آب بازآید به جو
عالم شود پررنگ و بو همچون جنان همچون جنان
ای زاغ بیهوده سخن سه ماه دیگر صبر کن
تا دررسد کوری تو عید جهان عید جهان
ز آواز اسرافیل ما روشن شود
قندیل ما زنده شویم از مردن آن مهر جان آن مهر جان
تا کی از این انکار و شک کان خوشی بین و نمک
بر چرخ پرخون مردمک بی نردبان بی نردبان
میرد خزان همچو دد بر گور او کوبی لگد
نک صبح دولت می دمد ای پاسبان ای پاسبان
صبحا جهان پرنور کن این هندوان را دور کن
مر دهر را محرور کن افسون بخوان افسون بخوان
ای آفتاب خوش عمل بازآ سوی برج حمل
نی یخ گذار و نی وحل عنبرفشان عنبرفشان
گلزار را پرخنده کن وان مردگان را زنده کن
مر حشر را تابنده کن هین العیان هین العیان
از حبس رسته دانهها ما هم ز کنج خانهها
آورده باغ از غیبها صد ارمغان صد ارمغان
گلشن پر از شاهد شود هم پوستین کاسد شود
زاینده و والد شود دور زمان دور زمان
لک لک بیاید با یدک بر قصر عالی چون فلک
لک لک کنان کالملک لک یا مستعان یا مستعان
بلبل رسد بربط زنان وان فاخته کوکوکنان
مرغان دیگر مطرب بخت جوان بخت جوان
من زین قیامت حاملم گفت زبان را می هلم
می ناید اندیشه دلم اندر زبان اندر زبان
خاموش و بشنو ای پدر از باغ و مرغان نو خبر
پیکان پران آمده از لامکان از لامکان
تفسیر شعر ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان
این شعر زیبای مولانا اگرچه به ظاهر درباره فصل پاییز است اما معنایی عمیق تر در خود نهفته دارد. در این شعر پاییزی مولانا مقصود از زاغ انسان های بهانه جو هستند که همیشه از آب گل آلود ماهی می گیرند و با سخنان ناامید کننده خود سعی دارند دیگران را نیز ناامید کنند. لک لک اما نماد انسان های دانا و عالم است که در برابر ناملایمات و سختی های زندگی صبر می کنند و منتظر رسیدن روزهای خوب هستند.
منظور کلی مولانا در این شعر این است که اوضاع همیشه سخت و دلگیر نیست و نباید به محض روبرو شدن با مشکلات در برابر آن ها قد خم کنیم و باید بدانیم که روزهای سختی مانند روزهای خزان و پاییز گذرا هستند و بلاخره بهار خواهد شد.