-
۴۸۳۲
مولانا جلال الدین بلخی یکی از شاعران پرآوازه قرن هفتم هجری است که در سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ به دنیا آمد و در سال ۶۷۲ هجری قمری در قونیه در گذشت .
آثار مولانا عبارتند از : مثنوی، دیوان غزلیات یا کلیات شمس، رباعیات، مکتوبات، فیه مافیه و مجالس سبعه و … در این پست تعدادی از معروفترین اشعار مولانا را برای شما عزیزان گردآوری نموده ایم:
معروف ترین اشعار مولانا
1. یکی از اشعار معروف مولانا در باب عشق
غزل شماره ۲۷۳۳
وزن شعر: مفعول مفاعلن فعولن
ای وصل تو آب زندگانی تدبیر خلاص ما تو دانی
از دیده برون مشو که نوری وز سینه جدا مشو که جانی
آن دم که نهان شوی ز چشمم مینالد جان من نهانی
من خود چه کسم که وصل جویم از لطف توم همیکشانی
ای دل تو مرو سوی خرابات هر چند قلندر جهانی
کان جا همه پاکباز باشند ترسم که تو کم زنی بمانی
ور ز آنک روی مرو تو با خویش درپوش نشان بینشانی
مانند سپر مپوش سینه گر عاشق تیر آن کمانی
پرسید یکی که عاشقی چیست گفتم که مپرس از این معانی
آنگه که چو من شوی ببینی آنگه که بخواندت به خوانی
مردانه درآ چو شیرمردی دل را چو زنان چه میطپانی
ای از رخ گلرخان غیبت گشته رخ سرخ زعفرانی
ای از هوس بهار حسنت در هر نفسم دم خزانی
ای آنک تو باغ و بوستان را از جور خزان همیرهانی
ای داده تو گوشت پارهای را در گفت و شنود ترجمانی
ای داده زبان انبیا را با سر قدیم همزبانی
ای داده روان اولیا را در مرگ حیات جاودانی
ای داده تو عقل بدگمان را بر بام دماغ پاسبانی
ای آنک تو هر شبی ز خلقان این پنج چراغ میستانی
ای داده تو چشم گلرخان را مخموری و سحر و دلستانی
ای داده دو قطره خون دل را اندیشه و فکر و خرده دانی
ای داده تو عشق را به قدرت مردی و نری و پهلوانی
این بود نصیحت سنایی جان باز چو طالب عیانی
شمس تبریز نور محضی زیرا که چراغ آسمانی .
2. یکی از معروفترین شعرهای مولانا که در باب شادی و عشق سروده
غزل شماره ۵۷۸
وزن شعر: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد
به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان که تا تختست و تا بختست او سلطان من باشد
اگر هشیار اگر مستم نگیرد غیر او دستم وگر من دست خود خستم همو درمان من باشد
چه زهره دارد اندیشه که گرد شهر من گردد کی قصد ملک من دارد چو او خاقان من باشد
نبیند روی من زردی به اقبال لب لعلش بمیرد پیش من رستم چو از دستان من باشد
بدرم زهره زهره خراشم ماه را چهره برم از آسمان مهره چو او کیوان من باشد
بدرم جبه مه را بریزم ساغر شه را وگر خواهند تاوانم همو تاوان من باشد
چراغ چرخ گردونم چو اجری خوار خورشیدم امیر گوی و چوگانم چو دل میدان من باشد
منم مصر و شکرخانه چو یوسف در برم گیرم چه جویم ملک کنعان را چو او کنعان من باشد
زهی حاضر زهی ناظر زهی حافظ زهی ناصر زهی الزام هر منکر چو او برهان من باشد
یکی جانیست در عالم که ننگش آید از صورت بپوشد صورت انسان ولی انسان من باشد
سر ما هست و من مجنون مجنبانید زنجیرم مرا هر دم سر مه شد چو مه بر خوان من باشد
سخن بخش زبان من چو باشد شمس تبریزی تو خامش تا زبانها خود چو دل جنبان من باشد.
3. معروفترین شعر مولانا با عنوان "ما بی تو خسته ایم تو بی ما چگونه ای"
غزل شماره ۲۹۸۷
وزن شعر: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
ای جان و ای دو دیده بینا چگونهای وی رشک ماه و گنبد مینا چگونهای
ای ما و صد چو ما ز پی تو خراب و مست ما بیتو خستهایم تو بیما چگونهای
آن جا که با تو نیست چو سوراخ کژدم است و آن جا که جز تو نیست تو آن جا چگونهای
ای جان تو در گزینش جانها چه میکنی وی گوهری فزوده ز دریا چگونهای
ای مرغ عرش آمده در دام آب و گل در خون و خلط و بلغم و صفرا چگونهای
زان گلشن لطیف به گلخن فتادهای با اهل گولخن به مواسا چگونهای
ای کوه قاف صبر و سکینه چه صابری وی عزلتی گرفته چو عنقا چگونهای
عالم به توست قایم تو در چه عالمی تنها به توست زنده تو تنها چگونهای
ای آفتاب از تو خجل در چه مشرقی وی زهر ناب با تو چو حلوا چگونهای
زیر و زبر شدیمت بیزیر و بیزبر ای درفکنده فتنه و غوغا چگونهای
گر غایبی ز دل تو در این دل چه میکنی ور در دلی ز دوده سودا چگونهای
ای شاه شمس مفخر تبریز بینظیر در قاب قوس قرب و در ادنی چگونهای .